سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختری به نام نیکادل

تاریکی کوچه شنبه 89/3/8 ساعت 12:34 صبح

تاریکی وتاریکی

تاریکی یه کوچه

من بودم وتوبودی

تنهای تنها بودیم

یه خلوت خاصی بود

تو کوچه فریاد می زد

دست منو گرفتی

 آخه قلبت داد می زد

مثل یه گنجشک شدی

که مونده زیر بارون

هی از درون می لرزه

از این سکوت می ترسه

تور رو بدرقه کردم

تورو تا سر کوچه

صدای پات می یومد

 وفتی رفتی به خونه

دلم میزد توسینه

صدا طنین تر می شد

آخه خلوت کوچه

من و به رویاهام برد

رویایی که توی اون

هیچ کی دور برم نیست

نگاه هیچ غریبه  

دیگه روی تنم نسیت

پنچره های بسته

همه توی خواب بودند

کسی بیدار نمونده

تا در دودل بیارم

به آسمون زل زدم

خدامو فریاد زدم

خدا منو میبینی

صدا مو تومیشنوی

ببین چه خواب خوابند

چه اعتمادی دارند

شاید تو رو دوست دارند

چرا  باور ندارم

نمی دونم خیاله

یا که حقیقت داره

دلم تو خلوت شب

عشقتو باور داره

 نیکادل

پی نوشت 1: این شعر رو بعد از اومدن از جمکران نوشتم

2: این شعرم تقدیم می کنم به عاطفه جونم

3 : امشب تولد امیر مهدی جونم بودم خیلی خوش گذشت جاتونم خالی

4:  امتحانام از 23 خرداد شروع می شه

5: دعا کنید اعتکاف قسمتم شه


نوشته شده توسط: نیکادل

نیکادل

   1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
59113


:: بازدیدهای امروز ::
12


:: بازدیدهای دیروز ::
5



:: درباره من ::

دختری به نام نیکادل

نیکادل
حقوق مادی و معنوی مطالب و اشعار ثبت شده متعلق به صاحب وبلاگ بوده و هر گونه استفاده از آن بدون اطلاع صاحب وبلاگ پیگرد قانونی دارد با تشکر نیکادل

:: لینک به وبلاگ ::

دختری به نام نیکادل


:: پیوندهای روزانه::

طلبه ای طالب یار [162]
ماء طهور [193]
[آرشیو(2)]


:: فهرست موضوعی یادداشت ها::

نیکادل[3] . نیکادل . آقا . امام زمان . تولد . کربلا .


:: آرشیو ::

درد و دل گذشته



:: لوگوی دوستان من ::



:: خبرنامه ::

 

:: موسیقی وبلاگ::


:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو